خاطرات فرزند دلبندم

دير كردن مامان

سلام پسرم قند عسلمممممممم شكر پنير مامان واي واي ميدونم خيلي وقته نيومدم وبلاگت رو آپ كنم ببخشيد همش منتظر عكساتم كه بيارم يه بار با عكس مطلب بزارم ولي هيج جوره نميشد ولي اشكال نداره فعلا در مورد تو مينويسم تا بعد عكس بزارم يه بار عزيز دلم به تولد يك سالگيد نزديك ميشيم چقدر زود گذشت و چقدر دير گذشت عزيز دل مامان پارسال تو اين روزا تو شكم ماماني وبدي و استرس اين داشتم كه چرا به دنيا نمياي زودتر تا تو بغلت بگيرم ولي امسال شدي يه مرددددددددددددددد واسه خودت و منو بابايي حسابي به شما ميباليم . عرشيا مامان دو تا دندون داره و قشنگ ميتونه راه بره ( در سن 10 ماه و نيم راه رفت)و شيطوني كنه هنوز هيچي درست حسابي نميتونه بگه ولي فقط بابا و د...
24 تير 1393
1